معنی وسیله احتیاطی
حل جدول
یدکی
وسیله احتیاطی اضافی
یدکی
احتیاطی
یدکی
ابزار احتیاطی
یدکی
اسب زین کرده، زاپاس، وسیله روز مبادا، وسیله احتیاطی
یدک
وسیله
ابزار
فارسی به عربی
اختیاری، تحذیری
وسیله
آله، بدیل موقه، حافز، ذو دور فعال، عده، مقبض، وسط، وسیله، إداه
اقدام احتیاطی
احتراس
فرهنگ فارسی هوشیار
دور اندیشانه هوشکارانه (صفت) منسوب به احتیاط کاری که از روی احتیاط و دوراندیشی صورت گیرد.
وسیله
وسیله و وسیلت در فارسی چار چارک چاره، افراز اوزار، دستاویز، بستگی، پروهان (برهان) در داد رسی، نزدیکی، پایگاه محمد (ص) در بهشت، انگیزه زمینه در داد رسی (اسم) آنچه که بتوسط آن بدیگری تقرب جویند دستاویز: ((و هر گونه تحف و هدایا ازکرایم اموال صامت وناطق و نفایس اجناس لایق وفایق را وسیله سعادت یک التفات از بندگان آستان اقبال آشیان می ساختند. ))، سبب علت جمع: وسائل (وسایل) . یا بدان (به آن) وسیله. بدان جهت بدان علت. یا بدن (باین) وسیله. بدین جهت بدین علت. یا بوسیله ء.
عربی به فارسی
دریغ داشتن , مضایقه کردن , چشم پوشیدن از , بخشیدن , برای یدکی نگاه داشتن , در ذخیره نگاه داشتن , مضایقه , ذخیره , یدکی , لاغر , نحیف , نازک , کم حرف , پس نهاد , کنار گذاشتن , پس نهاد کردن , نگه داشتن , اختصاص دادن , اندوختن , اندوخته , احتیاط , تودار بودن , مدارا
لغت نامه دهخدا
وسیله. [وَ ل َ / ل ِ] (از ع، اِ) دستاویز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین). || سبب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). علت. (فرهنگ فارسی معین). || واسطه ٔ کار، و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). میانجی. (یادداشت دهخدا).
- وسیله جستن، واسطه جستن در کار.
- وسیله دار، متعلق و منسوب. (ناظم الاطباء).
- وسیله داری، علاقه. (ناظم الاطباء).
- وسیله ساز، مسبب: خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. (ناظم الاطباء).
- وسیله سازی، سبب سازی. (ناظم الاطباء).
- وسیله شدن، سبب شدن.واسطه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیله قرار دادن، سبب گردانیدن.
- وسیله کردن، سبب کردن. علت قرار دادن:
وسیله رفتن خود رانرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.
واله هروی.
|| نزدیکی. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || پایه ومنزلت نزدیک پادشاه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وسیل، وسائل. (منتهی الارب). || راه. || سامان. || چاره. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(وَ لِ) [ع. وسیله] (اِ.) سبب، دستآویز. ج. وسایل.
فارسی به ایتالیایی
imprudenza
معادل ابجد
550